خیال

دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود

تو در آنار من بشینی محال بود

هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود

چشمان مهربان تو پاک و زلال بود

پاییز بود و آوچه ای و تک مسافری

با تو چه قدر آوچه ما بی مثال بود

نشنید لحن عاشق من را نگاه تو

پرواز چشم های تو محتاج بال بود

سیب درخت بی ثمر آرزوی من

یک عمر مانده بود ولی آال آال بود

گفتم آمی بمان به خدا دوست دارمت

گفتی مجال نیست و لیکن مجال بود

یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود

سهم من از عبور تو رنج و ملال بود

چیزی شبیه جام بلور دلی غریب

حالا شکست وای صدای وصال بود

شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد

اما نه با خیال تو بودم حلال بود

مریم حیدر زاده

نظرات 1 + ارسال نظر
حمیدرضا سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:09 ب.ظ http://Zanjanboys.blogfa.com

سلام بهروز جان
وبلگ باخالی داری
به من هم سر بزن
فعلا بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد