مامان و خدا

خدا به ما انگشت داده – مامان میگه،«باچنگال غذابخور.»
خدا به ما صدا داده – مامان میگه،«جیغ نزن.»
مامان میگه،«کلم بخور،حبوبات و هویج بخور.»
ولی خدا به ما هوس بستنی شیره ای داده.

خدا به ما انگشت داده – مامان میگه،«دستمال بردار.»
خدا به ما آب گل آلود داده – مامان میگه،«شالاپ شولوپ نکن.»
مامان میگه،«ساکت باش،خوابه بابات.»
اما خدا به ما درسطل آشغال داده که میشه باهاش شترق صدا داد.

خدا به ما انگشت داده – مامان میگه،«باید دستکش هات رو دست کنی.»
خدا به ما بارون داده – مامان میگه،«مبادا خیس بشی.»
مامان میخواد که ما مراقب باشیم وزیاد نزدیک نشیم
به اون سگ های قشنگ غریبه ای که خدا بهمون داده نوازششون کنیم.

خدا به ما انگشت داده – مامان میگه،«برو دستت رو بشور.»
ولی آخه خدا به ما جعبه های پر اززغال .تن های سیاه شدهْ قشنگ
داده،چه جور!
من چندان باهوش نیستم،ولی یه چیز رو مطمئتم بخدا –
یا مامان داره اشتباه می کنه،یا اگه نه،خدا

از اشعار شل سیلور استاین

 

یادداشتی دیگر

سلام امروز می خوام درباره ی فردا بگم فردایی که معلوم نیست کی مرده کی زندس ...... خب حالا من می نویسم  در مورد کنکور می خوام بگم که به نظر من سر کاری باشه ولی باید با ان روبرو شد من که حسابی دارم می خونم شما رو نمی دونم ولی هر بار که میرم سر کنکور ازمایشی قاطی می کنم جون عوضی یا خیلی میرینن تو سو الا و نادونایی مثل من مثل گل میمونن تو خر

در باره این برره که همه چیزشون شده نخود می خوام بگم ماروکه شاد می کونه شما رو نیمدونم ولی بعضی ادمارو دیونه می کنه خودتون می دونین کی یارو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیگه بهتره حر فایه سیاسی از خودم در نکونم چون جرمه بقیه می مونه ادامه داره .............